باران عشق
تنها این قلب سوخته ی من به این امید می تپد که شاید یه روزی هستی بخش زندگی ام به عشق پاکم ایمان بیاورد . یقین دارم که می آید ،تنها با آمدن اوست که می توانم جانی دوباره بگیرم. می دانم که می آید و با آمدنش به شب گریه هایه دردناکم پایان می دهد . می دانم که می آید و با دستانش اشکهای چشمانه خیس و خسته هم را پاک می کند . می دانم که می آید و با آمدنش بار دیگر لبخند را بر لبانم می نشاند. می دانم که می آید و قلب سوخته ام را با محبت و مهربانی بی همتایش ترمیم می دهد. می دانم....می دانم که می آید ،که می ماند ،که من را با غم و اندوه تنها نمیزارد. نمی دانم که می داند که جانم بسته به جانش ولی خوب می دانم که می آید یه روز و می فهمد که چقدر دوستش دارم و عاشقانه می پرستمش
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |